بیژن طاهری: قبلا به لژیونرها می‌گفتند وطن‌فروش!

«رقم اولین قراردادم با استقلال؟ رقمی نبود. اصلا پولی نبود. مجانی بود. فقط یک بار یک هواداری آمد برای ما پنج کیلو قند آورد!» فوتبالی که این روزها درش میلیاردها تومان و میلیون‌ها دلار جابه‌جا می‌شود، روزگاری نه چندان دور آورده‌اش برای فوتبالیست‌ها تنها و تنها پنج کیلو قند بود و بس! پنج کیلو قندی که این روزها دیگر شیرینی ندارد. مانند «یک حبه قند» فیلم رضا میرکریمی.

به گزارش ایسنا، بیژن طاهری یکی از چهره‌های مطرح تاریخ استقلال است که با سرمربیان بزرگی در فوتبال ایران همکاری کرده است. او نزد هواداران استقلال از این بابت پیشکسوت محبوبی است که گل معروف محمدان بنگلادش را برابر پرسپولیس به ثمر رساند و مانع از صعود این تیم به مراحل نهایی جام باشگاه‌های آسیا شد. این مربی که مانند بسیاری از چهره‌های سرشناس فوتبال ایران فوتبالش را از راه‌آهن آغاز کرده است، خاطرات جالبی از همکاری با مرحوم ناصرحجازی و سرمربیانی مانند وینفرد شفر و فرهاد مجیدی دارد.

سرپرست پیشین استقلال از تجربه‌ همکاری با وینی شفر و ساپینتو، دو مربی خارجی و فرهاد مجیدی به عنوان مربی قهرمان سخن گفت و معتقد است فوتبال ایران در حال پیرشدن است چون بازیکنان اشباع شده‌اند.

ببینید:

ویدیو/ از جام شیرین با فرهاد تا فرجام تلخ با ساپینتو
گفت‌وگوی ایسنا با بیژن طاهری را در ادامه می‌خوانید:

من در زیر مجموعه تیم راه آهن به اسم تیم افشین بازی می‌کردم که مربی من استاد اردشیر لارودی بود و از آن‌جا به تیم پاس رفتم. بعد به بزرگسالان راه آهن برگشتم. وقتی به بزرگسالان راه آهن که به گربه سیاه فوتبال ایران معروف بود، برگشتم، دوران اوج و شکوفاییم بود. یک مشت بچه ۱۸-۱۷ ساله مثل مرتضی یکه، فرشاد پیوس و مرتضی یکه بودیم. هم سن و سال هم بودیم. یک تیم بسیار قوی داشتیم که مربی ما آقای ناصر ابراهیمی بود.

در ابتدا آن‌طور که می‌خواهید شروع کنید. نام شما یادآور مرحوم ناصر حجازی و محمدان بنگلادش است؟

من بچه میدان شوش هستم. میدان شوش به دنیا آمدم و در خیابان ری، میدان قیام و مولوی بزرگ شدم. فوتبال را از همان‌جا شروع کردم. یک روز به زمین راه آهن رفتم. دیدم آقایی آنجا سنگ جمع می‌کند، گفتم که قصد دارم تست بدم. ایشان آقای رسول مددنویی بودند که گفتند فردا بیا. همان فردا تست دادم و سرنوشتم این بود که در تیم راه آهن بازی کنم. من در زیر مجموعه تیم راه آهن به اسم تیم افشین بازی می‌کردم که مربی من استاد اردشیر لارودی بود و از آن‌جا به تیم پاس رفتم. بعد به بزرگسالان راه آهن برگشتم. وقتی به بزرگسالان راه آهن که به گربه سیاه فوتبال ایران معروف بود، برگشتم، دوران اوج و شکوفاییم بود. یک مشت بچه ۱۸-۱۷ ساله مثل مرتضی یکه، فرشاد پیوس و مرتضی یکه بودیم. هم سن و سال هم بودیم. یک تیم بسیار قوی داشتیم که مربی ما آقای ناصر ابراهیمی بود. از آنجا فوتبال را شروع کردیم تا سال ۱۳۶۱ که آقای بهتاش فریبا چون از دوستان من بود، گفت به استقلال بیا. در سال ۱۳۶۲ به استقلال رفتم و در اولین بازی با دارایی بازی کردیم که ۷ گل زدیم و آن بازی من ذخیره بودم. در تاریخ بی‌سابقه بود که پس از تعویض تنها ۲۰ ثانیه گذشته بود و با اولین برخورد توپ به پایم گل زدم. هنوز هم همه می‌دانند. ایسما ۵۲ ثانیه پس از تعویضش در ترکیب استقلال با وینفرد شفر گل زد و من پس از ۲۰ ثانیه گل زدم. بعد از ورود به زمین کرنر شده بود، حاجیلو توپ را به احدی داد و همان سانتر احدی را گل زدم. در استقلال کم کم جا افتادم. در یک بازی جعفر مختاری‌فر آسیب دید، من بازی با شاهین فیکس بازی کردم و گل زدم که کم کم در تیم جا افتادم. سال ۱۳۶۶ بود که مرحوم ناصر حجازی قصد. سفر به بنگلادش را داشتند. یک روزی به من گفتند اگر آن‌جا بروم حتما تو را هم می‌برم، پس بدنت را آماده نگه دار. من تمرینم را حفظ کردم و حتی شب‌ها هم در پارک‌ها می‌دویدم. آن زمان که تلفن نداشتیم بخواهیم خبر بگیریم، ناصرخان گفتند شب به شب به خانه ما زنگ بزن و آن‌ها به تو می‌گویند چه خبر است. من هر شب حدود ۵ ماه به خانم حجازی زنگ می‌زدم و ایشان می‌گفتند خبری نیست، گوشی را می‌گذاشتم. خبری نیست، خبری نیست و … تا این که یک روزی من در روستای‌مان، روستای تار در نطنز، بودیم. به من گفتند چند غریبه آمده‌اند و سراغ تو را می‌گیرند. رفتم، دیدم دوست‌های مشترک من و ناصرخان هستند. که می‌گویند ناصرخان زنگ زده و باید بیایی. ما بلافاصله به تهران آمدیم، در سفارت بنگلادش ویزا گرفتیم و رفتیم. به محض ورود به بنگلادش یک تورنمنت ۴ جانبه در کلکته بود. آن‌جا نمی‌دانستیم و بعدها فهمیدیم که می‌خواهند ما را هم ببینند. سال قبل از آن رضا نعلچگر در تیم محمدان بود ولی این بار با هم رفتیم. ما را به کلکته بردند و ببینند که موردپسند هستیم یا نه. ناصرخان تایید کرده بودند ولی آن‌ها هم می‌خواستند مطمئن شوند. بازی اول با یک تیم سریلانکایی یک گل زدم و به فینال رفتیم. در فینال هم به ایزبنگال هند گل زدم و قهرمان شدیم. همان تیم هندی می‌خواستند شبانه با من قرارداد ببندد و به بنگلادش برنگردیم. مدیران محمدان فهمیدند و ما را سریع برگرداندند تا هایجک نشویم. لیگ آن‌ها خیلی سخت بود، هم لیگ بود، هم سوپرلیگ و هم جام حذفی؛ یعنی سه تورنمنت مختلف. ۸ تیم اول به سوپرلیگ می‌رفتند. در آنجا بازی کردیم تا آن‌جا که تیم به جمع ۸ تیم برتر آسیا رسید. آن موقع تیم پیروزی به بنگلادش آمد، آن زمان نام تیم پیروزی بود.

برای ما اتفاق جالبی بود و این اتقاق را هم دوست داشتیم ولی محمدان تیمی نبود که تصور کنید برابر پرسپولیس قوی باشد. آن‌ها شاهرخ بیانی، فریاد پیوس، مرتضی کرمانی و محمد مایلی کهن را داشتند. روز بازی باران شدیدی از صبح بارید. هوا دم زیادی داشت و از چمن ورزشگاه حرارت بالا می‌آمد. آن‌ها هم درصدد این بودند ما را شکست بدهند. ما در بازی اول مساوی کردیم و آن‌ها ۵ گل زده بودند که اگر جلوی ما به تساوی می رسیدند به دور بعدی راه می‌یافتند. در نیمه اول صفر صفر شدیم. در اول نیمه دوم یک گل خوردیم و ورزشگاه هم مملو از جمعیت بود. گل را کرمانی زده بود و از جایی که فکر کردند کار تمام است، در نیمه دوم تحلیل رفته بودند و از دقیقه ۷۰ بازی دست ما بودیم. در دقایق ۸۰ و ۸۸ به پرسپولیس گل زدیم و در کمال ناباوری حذف شدند. آن‌ها آنجا بودند و ما برای یک مرخصی کوتاه برگشتیم. من به بمبئی هند رفتم، یک پرواز ایران ایر نشسته بود و یک نفر ما را در هند دید. گفت ایران نرو، پدرت را در می‌آورند! به پرسپولیس گل زدی و رادیوهای بیگانه تبلیغ کرده‌اند، به ایران نرو. گفتم خب کجا بروم؟ من می‌روم، هر چی می‌خواهد بشود، بشود. به ایران آمدم و دیدم در فرودگاه استقلالی‌ها و پرسپولیسی‌ها هستند. خیلی استقبال کردند. بعد از پرسپولیس به مرحله بعد رفتیم که در مالزی بود. آنجا هم نتایج خیلی خوبی گرفتیم که در تاریخ باشگاه بی‌سابقه بود. با السد قطر ۲-۲ کردیم که ابراهیم قاسمپور هم در آن تیم بازی می‌کرد. یک گل من زدم و یک گل هم قاسمپور برای آن‌ها زد. همان بازی باعث شد که سال بعد به قطر بروم.

نیمه اول بود که بازی تمام شد ناصرخان به رختکن آمد و گفت که شما چیزی از آن‌ها کم‌تر ندارید. درست است که تیم حریف پرسپولیس است ولی ببینید که تیم خیلی معمولی‌ای است. این یک قوت قلبی برای تیم ما بود چون تیم ما بازیکنان جوانی داشت.

ناصرخان به شما گفته بود که از پرسپولیس نترسید و آن ها یک تیم معمولی هستند؟
بله، نیمه اول بود که بازی تمام شد ناصرخان به رختکن آمد و گفت که شما چیزی از آن‌ها کم‌تر ندارید. درست است که تیم حریف پرسپولیس است ولی ببینید که تیم خیلی معمولی‌ای است. این یک قوت قلبی برای تیم ما بود چون تیم ما بازیکنان جوانی داشت. یک چیزی را هم یادآور بشوم. اوایل که ما آنجا رفته بودیم آقای حجازی به ما فارسی توضیح می‌داد. یک روز سر تمرین گفتند که دیگر فارسی حرف نمی‌زنند و بروید انگلیسی یاد بگیرید. گفتند صبح‌ها روزنامه‌های انگلیسی بخرید و دیکشنری آن را بخوانید. آن زمان در روزنامه‌ها دیکشنری وجود داشت. ترجمه تیترها را می‌خواندیم. یک روزنامه به نام آبزرور بود و به سختی کم کم یاد گرفتیم. به من می‌گفتند که تنها به گردش و خرید برو تا کم کم زبان را یاد بگیری. مجبور بودم که یاد بگیرم و حرف بزنم.

بعد از آن بازی به عنوان یک قهرمان با شما برخورد می‌کردند؟

بله بعد از بازی پرسپولیس که سوت پایان بازی را داور زد. بنگلادشی‌ها جشنی دارند که رنگ‌پاشی انجام می‌شود. نمی‌دانم این‌ها از کجا می‌دانستند که پرسپولیس را می‌بریم و رنگ آورده بودند؟ در حالی که ظاهرا از نظر فوتبالی خیلی ضعیف‌تر بودیم. جشن رنگ گرفتند و یادم است که ناصرخان را یک لحظه در شلوغی دیدم. هواداران وارد زمین شده بودند، ناصرخان که بدش می‌آمد کسی او را بغل کند یا روبوسی کند، دیدم روی دوش طرفداران بیهوش است. آن‌جا هر طور شده با بدختی از استادیوم خارج شدیم تا به خانه برسیم. بعد از آرام شدن اوضاع شب به خانه ناصرخان رفتم که خوشحال نبود و خسته حال بود. این را چندین بار گفته‌ام. دیدم خیلی معمولی هستند، گفتند از نتیجه خوشحالم ولی تیم کشورمان را بردیم، پرسپولیس تیم کشورمان بود. ناصرخان از این شرایط ناراحت بود ولی از کسب پیروزی خوشحالی وجود داشت چون برای اولین‌بار محمدان از گروهش صعود کرده بود. وقتی به بنگلادش برگشتیم، مانند استقبال ایران پس از مقدماتی جام جهانی استرالیا، از ما استقبال کردند.

انتخاب محمدان بنگلادش از سوی مرحوم حجازی برای خیلی‌ها جای سوال دارد. ایشان می‌توانستند در کشورهای حوزه خلیج فارس بازی کنند؛ چرا بنگلادش و تیم محمدان را انتخاب کردند؟

زمانی که ایشان بنگلادش رفتند، کشورهای عربی دروازه‌بان نمی‌گرفتند. ناصرخان آن زمان مربی هم نشده بودند، به عنوان دروازه‌بان به بنگلادش رفتند. آنجا را انتخاب کرده بودند چون قبل از ما رضا نعچلگر و غلامرضا برهان‌زاده هم آن‌جا بودند. گفته بودند که می‌توانید یک دروازه‌بان خوب بیاورید که ناصر خان معرفی شده بود. ایشان حتی یک بازی مقابل تیم ملی بنگلادش هم بازی کرد و فوق‌العاده بودند. بعد به ایشان پیشنهاد کردند که هم مربی و هم دروازه‌بان باشد. ایشان مربیگری را انتخاب کردند و از آن‌جا شروع کردند که نتایج واقعا خیره کننده‌ای به دست آوردند. هنوز هم مردم بنگلادش می‌گویند که محمدان بعد از ناصرحجازی دیگر قهرمان نشد و نابود شد. یک تیم به نام آبوهانی بعد از ما قهرمان شد و چند سال هم تیمی که خالد شفیعی در آن بازی می‌کند، قهرمان شد. محمدان بعد از ناصرخان خیلی افت کرد.

من از بچگی‌هایم چون سنتر فوروارد بازی می‌کردم، عاشق آقای غلامحسین مظلومی بودم. خدابیامرزتش. به امجدیه می‌رفتم. اردشیرخان لارودی می گفتند پشت دروازه حریف بنشین و حرکات غلامحسین مظلومی را نگاه کن. من عاشق غلامحسین مظلومی بودم و برای همین استقلال را دوست داشتم.استقلالی بودید و به راه‌آهن رفتید یا این که به واسطه حضور در استقلال، استقلالی شدید؟
من از بچگی‌هایم چون سنتر فوروارد بازی می‌کردم، عاشق آقای غلامحسین مظلومی بودم. خدابیامرزتش. به امجدیه می‌رفتم. اردشیرخان لارودی می گفتند پشت دروازه حریف بنشین و حرکات غلامحسین مظلومی را نگاه کن. من عاشق غلامحسین مظلومی بودم و برای همین استقلال را دوست داشتم. آرزو داشتم حسن روشن را از نزدیک ببینم. مدرسه راهنمایی به سه راه ژاله می‌رفتم و باشگاه استقلال نزدیک آن‌جا بودم. به باشگاه می‌رفتم که ببینم حسن روشن می‌آید از آنجا رد شود که ببینمش یا نه. آرزو داشتم او را از نزدیک ببینم. چیزی هم نگذشت که با او هم‌بازی شدم. البته با این که آنجا می‌رفتم اما هیچوقت او را از نزدیک ندیده بودم.
علاقه‌مندی شما به آقایان روشن و مظلومی چطور شکل گرفته بود؟

من همیشه به استادیوم شیرودی می‌رفتم تا بازی‌ها را نگاه کنم. از سن ۱۵ سالگی فوتبال را شروع کردم. اولین بازی که به ورزشگاه شیرودی رفتم مرحوم مظلومی در تیم شهباز بازی می‌کرد. در آن بازی یک ضربه سر استثنایی زد که اصلا یادم نمی‌رود. فکر کنم در سال ۵۵ بود. بعدها به خودش هم گفتم که یک سر و گردن بالاتر از همه رفت و یک گل تماشایی زد. از اول که در تاج بازی می‌کرد به او علاقه داشتم اما بعدا که به شهباز رفت هم بازی‌هایش را دنبال می‌کردم. همین‌طور به تیم استقلال علاقه‌مند شدم. آن موقع در رده جوانان بازی می‌کردم. آقای لارودی می‌گفتند وقتی به امجدیه می‌روید بازی هم پستی‌های خود را به دقت نگاه کنید. ما هم به دقت دنبال می‌کردیم که باید چه کاری انجام بدهیم.

من تمرینات تیم ملی ایران را می‌رفتم ته خط شهر زیبا می‌ایستادم، اصغر حاجیلو یک فولکس واگن داشت و حمید علی دوستی یک رنو ۵ زردرنگ. چون کرایه ماشین نداشتم به تمرینات تیم ملی بروم، شهر زیبا می‌ایستادم تا با آن‌ها بروم. همیشه می‌آمدند و می‌گفتند که بیا این‌جا بایست و هر کدام که زودتر می‌آمدند با آن‌ها به استادیوم آزادی می‌رفتم.چه سالی به استقلال آمدید؟

در سال ۶۲ آقای رضوی بودند که منصورخان به امارات رفتند. بعد از این که منصورخان آمدند به استقلال برگشتم. آقای کردنوری با من تماس گرفتند. آقا بهتاش در راه آهن با من دوستی داشت و با این که بزرگ‌تر من بودند اما خیلی به ما محبت داشتند. آن زمان این‌طور بود که بازیکنان بزرگ به بچه‌ها خیلی توجه می‌کردند؛ می‌دیدند که مثلا کفش دارد، کرایه ماشین دارد یا در سرما کاپشن دارد؟ این چیزها شاید الان باورکردنی نباشد اما در گذشته این‌طور بود. یکی از بازیکنان قدیمی حالا اسمش را نمی‌برم شاید ناراحت شود ولی آن زمان به من اورکت داده بود که بعد از تمرینات سردم نشود. اسمش را نمی‌آورم چون یک بار گفته بودم و خواهش کرده بود که نگویم. مثلا بازیکنان قدیمی کفش‌های خودشان را به ما می‌دادند. پولی آن زمان نبود. من تمرینات تیم ملی ایران را می‌رفتم ته خط شهر زیبا می‌ایستادم، اصغر حاجیلو یک فولکس واگن داشت و حمید علی دوستی یک رنو ۵ زردرنگ. چون کرایه ماشین نداشتم به تمرینات تیم ملی بروم، شهر زیبا می‌ایستادم تا با آن‌ها بروم. همیشه می‌آمدند و می‌گفتند که بیا این‌جا بایست و هر کدام که زودتر می‌آمدند با آن‌ها به استادیوم آزادی می‌رفتم.

در مسیر رفت و آمد به استادیوم‌ها قطعا بین شما و آقایان علیدوستی و فریبا دیالوگ‌هایی شکل می‌گرفت. خاطره‌ای هم به یاد دارید؟

علیدوستی هم یکی از بازیکنان مورد علاقه من بود. یک خاطره از او دارم. یک بازی در امجدیه برگزار می‌شد که تماشاگر کمی هم آمده بود. علیدوستی یک گل زد که کمک‌داور هم برای او دست زد. علیدوستی واقعا فوتبالیست خیلی بزرگی بود. آن زمان به غیر از علیدوستی، عبدالعلی چنگیز، ناصر محمدخانی، فرشاد پیوس و آن‌قدر فوتبالیست‌های بزرگ حضور داشتند که نوبت به ما نمی‌رسید. بازی با بوتف بلغارستان من ۵ دقیقه جای حمید علیدوستی کردم و از خوشحالی شبش خوابم نمی‌برد که برای تیم ملی ایران جای علیدوستی بازی کرده‌ام. چون ایشان فوروارد بودند نکات فنی به من گوشزد می‌کردند که با توپ‌ها چطور برخورد کنم.

اولین قرارداد شما با استقلال چقدر بود؟

پولی نبود!

قراردادم با استقلال پولی نبود. همین‌طور مجانی بود. تا زمانی که بودم مجانی بود! فقط یک بار یک هواداری آمد که برای ما ۵ کیلو قند آورد!پس چطور بود؟

همین‌طور مجانی بود. تا زمانی که بودم مجانی بود! فقط یک بار یک هواداری آمد که برای ما ۵ کیلو قند آورد! در زمین دیهیم نظام‌ آباد یک هوادار آمد که به هر بازیکن ۵ کیلو قند داد. آن موقع قند کوپنی بود. آن موقع هزار تومان زیاد بود،‌ یک قرانی در باشگاه نبود. فقط بازی مقابل پرسپولیس که ۱-۰ برنده شدیم، آن بازی یک هوادار ما را دعوت می‌کرد که به ناهار می‌رفتیم. مثلا آنجا یک پاداشی می‌دادند که ناصرخان تقسیم می‌کرد. آن هم پولی نبود که بتوان با آن خانه و ماشین خرید. یک پولی بود که، ما هم آن زمان جوان بودیم، تیشرت یا کتانی بخری.
وقتی پول نبود، چه چیزی شما را ترغیب می‌کرد که به صورت حرفه‌ای بازی کنید؟

همیشه به امید آینده بودیم که شاید پولی باشد. ولی اینجا نشد. زمانی که ما بودیم نبود. پرویز خان دهداری ما را بردند که در کفش ملی استخدام کنند. آن موقع کسی فوتبالی نبود و مدیران فوتبالی نبودند. همه به دنبال کار و این حرف‌ها بودند. ایشان گفتند که من سربازی رفتم و باید آن جا استخدام شوم. مدیر آن‌جا قبول کرد و پرویزخان به او گفتم که فقط ایشان بازیکن تیم ملی است و باید به تمرین بیاید. مدیر کارخانه گفت خودمان اینجا زمین داریم و بعد از ظهرها اینجا تمرین کند. می‌خواهم بگویم که در این اندازه از فوتبال چیزی نمی‌دانستند. گفت نه، مرسی، ما هم پا شدیم و رفتیم. الان یک زمانی فکر می‌کنم اگر آن موقع یک جایی استخدام شده بودم شرایطم بهتر بود. الان یک آپارتمان دارم که با پول بنگلادش و قطر خریده‌ام. اگر کارمند جایی شده بودم، آن خانه ۹۰ متری را داشتم و یک حقوق بازنشستگی حداقل می‌گرفتم اما الان خبری از چنین چیزی نیست چون ما نه استخدام شدیم و نه عقل‌مان رسید که به کاری برویم.

به عشق فوتبال ماندیم در ایران به پول برسد تا این که به بنگلادش رفتیم. با ۱۰ هزار دلاری که آن زمان گرفتم می‌شد ۹۰۰ هزار تومان. ۲۰ هزار دلار هم در قطر گرفتم. داستان قطر هم بگویم. بعد از این که با محمدان به مرحله بعدی لیگ قهرمانان آسیا رفتیم برابر السد خیلی خوب بازی کردم و فردای آن بازی آقای قاسمپور گفتند که پرسیدند شرایط قراردادم چطور است. گفتم تا پایان سال قرارداد دارم. بازی‌ها تمام شد و موبایل هم نبود که خبری داشته باشم. بچه‌های استقلال یک پاتوقی در میدان فلسطین داشتند. یک بوتیکی به نام آقای غزنوی بود که هر چند شب یک بار یک نفر از بقیه خبر می‌گرفت. یک شب رفته بودم آن‌جا سر بزنم که آقای غزنوی گفتند از قطر تماس گرفتند که بیژن بیاید. به مخابرات رفتم و تماس گرفتم که متوجه شدم من را می‌خواهند. بازی دوستانه با الوکره بود که بازی کردیم و چنگیز بازی را از نزدیک تماشا می‌کرد. او آن موقع در الاهلی بود. در آن بازی ۲ گل زدم. چنگیز بعد از بازی گفت الوکره‌ای‌ها گفته‌اند اگر می‌خواهد امشب قرارداد ببندیم. الوکره وابسته به هلال احمر بود. شبانه ۲۰ هزار دلار قرارداد بستیم. دلار آن موقع ۱۰۰ تومان بود. سال ۶۸ بود. من سر جمع ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان پول داشتم. یک روزی داشتیم از بنگلادش برمی‌گشتیم، ناصرخان به من گفت پوله را نفله نکن! یک خانه برای مادرت بخر و فردا می‌خواهی زن بگیری یک خانه داشته باشی. آن موقع مجرد بودم و فکر سفر داشتم که دیدم ناصرخان راست می‌گوید و یک آپارتمان با همان قیمت خریدم که هنوز آن را دارم.

در بانک تجارت یک سال من آقای گل شدم، یک سال علی دایی و سومین سال هم مشترکا آقای گل شدیم. بازی آخر من ۱۲ گل زدم و علی دایی ۱۰ گل زده بود. در آن بازی ذخیره بود، بازی با بانک سپه بود. همان شد که با خودم گفتم آقای گل شدم؛ تا این که دایی را ناصرخان در نیمه دوم به بازی آورد و دو گل زد و به صورت مشترک آقای گل شدیم.

بعد از قطر به استقلال بازنگشتید. علت این تصمیم چه بود؟

در قطر خیلی تلاش کردم که ناصرخان را به آن‌جا ببرم. با مسئولان باشگاه هم صحبت کردم که گفتند این‌جا مربی ایرانی نمی‌گیرند. به ایران برگشتم و استقلال داشت به انزلی می‌رفت. آن بازی ۲-۲ شد، دو گل استقلال را هم گروسی زد. به من گفتند که ساعت ۹ صبح تیم از جلوی ورزشگاه امجدیه می‌خواهد به انزلی برود، گفتم من نمی‌آیم. صبر می‌کنم ناصرخان به کدام تیم می‌رود. به خاطر این که ناصرخان من را بدون چشم داشت به بنگلادش برده بودند. گفتم می‌مانم که جبران کنم. ناصرخان به بانک تجارت رفت و من هم به آن تیم رفتم که بعداً علی دایی و همه بزرگان آن زمان و این زمان به آن تیم آمدند. من و دایی دو مهاجم تیم بانک تجارت بودیم. سه سال در کنار هم بازی کردیم. یک سال من آقای گل شدم، یک سال او آقای گل شد و سومین سال هم مشترکا آقای گل شدیم. بازی آخر من ۱۲ گل زدم و علی دایی ۱۰ گل زده بود. در آن بازی ذخیره بود، بازی با بانک سپه بود. همان شد که با خودم گفتم آقای گل شدم؛ تا این که دایی را ناصرخان در نیمه دوم به بازی آورد و دو گل زد و به صورت مشترک آقای گل شدیم.

به عنوان یک فوتبالیست باتجربه آن زمان پیش‌بینی می‌کردید که علی دایی پله‌های ترقی را یک به یک سپری کند؟

بله، با چیزهایی که از دایی در آن زمان دیدم. مثلا در نیمه اول بازی سرش می‌شکست، بگویم که خیلی سرش در بازی‌ها می‌شکست، بین نیمه نمی‌گذاشت که بخیه بزنند و بازی نکند. به بازی می‌آمد و در نیمه دوم دوباره بازی می‌کرد و حتی ضربه سر هم می‌زد. دیگه همه می‌دانند که او با طحال پاره هم بازی کرد. بیش‌ترین استفاده را از علی دایی بردم، آن زمان فوتبالیست پا به سن گذاشته بودم و دایی نبردهای تن به تن را به خوبی انجام می‌داد.

از آقای علیدوستی صحبت کردید. آن زمان هم ایشان نگرش متفاوتی داشت و به مسائل خارج از فوتبال بیش‌تر علاقه‌مند بود؟

به ایشان آنقدر نزدیک نبودم که در زندگی شخصی به چه چیزهایی علاقه‌مند است اما این که به تمرین بیاید و در مسابقات حضور داشته باشد، متمایزتر از دیگران بود و کمتر در حاشیه بود. فقط روی تمرین تمرکز داشت و در مسابقات بهترین عملکرد را انجام می‌داد. در تیم ملی بیش‌تر هم تیمی بودیم. آن زمان آقای یاوری و آقای ابراهیمی سرمربی بودند. روح آقای یاوری شاد و آقای ابراهیمی را خدا حفظ کند که در راه آهن هم مربی من بودند.

با تمام سختی‌هایی که تجربه کردید دوباره همین مسیر را به عنوان یک نوجوان ۱۵ ساله انتخاب می‌کنید یا خیر؟

الان که فکر می‌کنم می‌بینم که دیگر تحمل این همه سختی را ندارم.

یعنی پشیمان هستید؟

بله، یعنی مثلا می‌گویم، دیرتر به دنیا می‌آمدم. همین‌طور هم نسل‌های من. مثلا فوتبالیست‌های خیلی بزرگ که الان اگر شرایط زندگی‌شان را ببینید اصلا با فوتبالیست‌های امروز قابل مقایسه نیستند. یکسری آدم نجیب به نوعی تربیت شده بودند که اصلا زیاده‌خواهی نمی‌کردند. اصلا حق خودشان هم نمی‌خواستند چون پولی در فوتبال نبود. همه به این امید آمده بودند که دستمزد خیلی کم بگیرند. آن زمان مثلا آخر هر فصل پول بلیت فروشی را تقسیم می‌کردند، مثلا هزار تومان به بازیکن می‌رسید. من خودم یک مرتبه از راه آهن در پایان فصل پول گرفتم که گفتند برای بلیت فروشی است. می‌خواهم بگویم که پولی نبود ولی از این که محبت مردم را می‌بینم و لطفی که به ما دارند من را ترغیب می‌کند تا جایی که می‌توانم به این راه ادامه بدهم. مردم خیلی به من محبت دارند. چه استقلالی و چه پرسپولیسی. بعضی اوقات واقعا شرمنده می‌شوم. تحمل سختی‌ها را ندارم که می‌گویم در این راه پشیمان شده‌ام ولی از نظر فوتبالی همیشه لذت برده‌ام. بالاخره فوتبالیست‌ها این‌طور هستند، آدم‌های متمایزی هستند و برای همین است که این‌جا هستم.

یعنی می‌خواهید بگویید که این شهرت به آن حسرت می‌چربد؟

بله، بله ولی می‌دانید آن زمان کلا این‌طور نبود و وضعیت کشور جنگی بود. مشکلات وجود داشت و وقتی در بعد از ظهر به بعد نباید چراغی روشن باشد و عزیزان شما در جبهه می‌جنگند دیگر کسی نباید به فوتبال فکر کند. به هر شکل فوتبال هم وجود داشت و ما هم متاسفانه فوتبالیست بودیم. هم باید فوتبال بازی می‌کردیم و هم باید به فکر این چیزها هم می‌بودیم. در کل دوران بدی بود وگرنه فوتبالیست‌هایی در گذشته بودند که اگر الان بازی می‌کردند واقعا قیمت‌شان خیلی بالاتر از این‌ها بود.

بهترین بازیکنی که در رده باشگاهی و ملی با آن‌ها بازی کردید و از حضورشان لذت بردید را نام ببرید؟

چند بازیکن تاثیرگذار در تیم ملی و تیم استقلال بودند. آقا بهتاش فریبا را نام می‌برم که یک هافبک واقعا مغز متفکر تیم بود. مجید نامجومطلق که همیشه می‌گویم فوتبالیستی مانند او نمی‌آید. عبدالعلی چنگیز بود. فرشاد پیوس بود که از نظر گلزنی خیلی حرفه‌ای بود. حمید علیدوستی با آن استارت‌های وحشتناک. وقتی استارت می‌زد پنج متر یک بازیکن را جا می‌گذاشت. فوتبالیست‌های بزرگی بودند که افتخار داشتم کنار آن‌ها بازی کنم. با تمام آن‌هایی که هم‌بازی بودم دوست‌های خوب من هستند.با فرشاد پیوس از بچگی در راه آهن دوست بودیم. حتی به خانه هم می‌رفتیم. با هم در تیم نیرو هوایی هم بودیم و آن‌جا از هم جدا شدیم. او به پرسپولیس رفت و من به استقلال آمدم. دوست داشتم فرشاد می‌آمد استقلال.
یک سوال فانتزی؛ یک بازیکن پرسپولیسی که دوست داشتید در استقلال با شما هم‌بازی باشد؟

با فرشاد پیوس از بچگی در راه آهن دوست بودیم. حتی به خانه هم می‌رفتیم و این اندازه نزدیک بودیم. با هم در تیم نیرو هوایی هم بودیم و آن‌جا از هم جدا شدیم. او به پرسپولیس رفت و من به استقلال آمدم. دوست داشتم فرشاد می‌آمد.

در مربیگری از رده پایه سایپا آغاز کردید و در مسیر قهرمانی تیم استقلال را هم شکست دادید.

بله من یک روزی در خانه بودم و آقای مرتضی یکه زنگ زد که پاشو به زمین ساها بیا! رفتیم آنجا دیدم که مدرسه فوتبال سایپا شروع به‌ کار کرده است. تازه فوتبال را کنار گذاشته بودم و مدرک C را گرفته بودم. در آنجا شروع به کار کردیم از رده نونهالان تا رده امید رسیدیم که به من، مرتضی یکه و رضا نعلچگر دادند که تمامی این رده‌ها را مدیریت می‌کردیم. من سرمربی تیم امید شدم و قهرمان کشور شدیم. استقلال را در فینال در امجدیه شکست دادیم. نیکبخت واحدی، مجاهد خذیراوی برای استقلال بازی می‌کردند. در تیم ما ابراهیم صادقی، حسین کاظمی، مهدی امیرآبادی و محسن رسولی بودند.

از محسن رسولی خبر دارید؟

نه دیگر از او خبری ندارم. فوتبالیست خیلی خوبی بود ولی بعد از آن ماجرا دیگر رفت.

بعد دستیار آقای شاهرخی در پیکان شدید؟

ایشان از من دعوت کردند که در پیکان دستیارشان شدم. بعد آقای شاهرخی رفتند و آقای مایلی کهن آمدند که همکاری کردیم. بعد آقای مایلی کهن رفتند و آقای فرهاد کاظمی آمدند که باز هم در پیکان بودم. بعد از آن ۵ تا ۶ سالی دستیار آقای کاظمی بودم. در سپاهان، استیل آذین، صباباتری هم با هم همکاری کردیم.

قبول دارید کاظمی در فوتبال ایران خیلی خوش‌شانس نبود.

بله، این را قبول دارم. ایشان یکی از باهوش‌ترین مربیانی است که با او کار کردم. الان آنالیز می‌گذارند و هفته‌ای سه روز تیم‌ها در جلسه آنالیز شرکت می‌کنند. آقا فرهاد ۵ دقیقه بازی حریف را که می‌دید تمام بود. یعنی تمام نکاتی که باید به دست بیاورد را یادداشت می‌کرد و به بازیکنانش می‌گفت. ایشان یکی از مربیان بزرگ بود ولی به حق خود نرسید.

در استقلال دستیار وینفرید شفر شدید؟

یک روز گفتند که من و سیروس دین‌محمدی در استقلال دستیار وینفرید شفر هستیم. گفتند روز جمعه به تو خبر می‌دهیم که به زمین شماره ۲ آزادی بیایی. ما جمعه نشسته بودیم که کسی زنگ نزد و خبر دادند که شفر مخالفت کرده است. گفتم حق او است که تصمیم بگیرد. روز شنبه به من زنگ زدند که آقای شفر در هتل هما منتظر شماست. به آنجا برو و مترجمش هم هست. شفر به من گفت کجاها مربیگری کردی که سابقه‌ام را گفتم و سرمربی موقت سپاهان در بازی با الاتفاق عربستان هم بوده‌ام. گفت بعد از ظهر به تمرین بیا! رفتم و خودتان می‌دانید مربیانی که می‌آیند حالا ایرانی‌ها هم اوایل ترس دارند و برای همین است که هر مربی جایی می رود افراد خودش را می‌برد. طبیعی بود که شفر هم چنین فکری کند چون مربیان خارجی از قبل سوال می‌کنند و برخی به آن‌ها اطلاعات غلط می‌دهند. شفر بعد از یک مدت متوجه شد که صادقانه با او کار می‌کنم. برای سه ماه به من بازیکن می‌داد که پشت دروازه به آن‌ها تمرین بدهم. من مهدی قایدی، اللهیار صیادمنش و محمد جواد محمدی را تمرین می‌دادم و بعدها به من گفتن که رفتار تو را نگاه می‌کردم تا متوجه شدم از این کار ناراحت می‌شوی یا نه. بعد که دید واقعا می‌خواهم کمک کنم، به اندازه‌ای به من اعتماد کرد که در انتخاب بازیکنان ثابت برای ترکیب هم از من مشورت می‌گرفت.نمی‌دانیم چه کسی به تیام گفته بود که ممنوع الخروج هستی. اگر یادتان باشد ثانیه ۳۰ یا ۴۰ بازی تیام با کف پا روی میلاد فخرالدینی خطا می‌کند تا اخراج شود. می‌خواستند تیام آن بازی، بازی نکند. این شایعه را به او گفته بودند تا او را بهم بریزند. نمی‌دانم چه کسی به او گفته بود و بعد مهدی رحمتی با او صحبت کرد. به تیام گفت که تو را سوار هواپیما می‌کنم و به تو قول می‌دهم. در همان بازی هت‌تریک کرد.

با این وجود نتوانستید با آن تیم هماهنگ قهرمان آسیا شوید؟

واقعا آن تیم پتانسیل قهرمانی آسیا را داشت. بعد از آن بازی که ذوب آهن در آزادی داشتیم، تیم از هم پاچید. ظهر همان روز یک اتفاقی افتاد. در هتل المپیک بودیم، دیدم تیام با داد و بیداد از پله‌ها بالا می‌رود. خیلی شکایت داشت. دویدم و پرس و جو کردم. خیلی سوال کردم و پشت سر هم می‌گفت که من باید امشب بروم. نمی‌دانیم چه کسی به او گفته بود که امشب نمی‌توانی از کشور خارج شوی و ممنوع الخروج هستی. اگر یادتان باشد ثانیه ۳۰ یا ۴۰ بازی تیام با کف پا روی میلاد فخرالدینی خطا می‌کند تا اخراج شود. می‌خواستند تیام آن بازی، بازی نکند. این شایعه را به او گفته بودند تا او را بهم بریزند. نمی دانم چه کسی به او گفته بود و بعد مهدی رحمتی با او صحبت کرد. به تیام گفت که تو را سوار هواپیما می‌کنم و به تو قول می‌دهم. در همان بازی هت‌تریک کرد. پس از بازی تیام، سرور جپاروف، مجید حسینی، امید ابراهیمی از استقلال جدا شدند. آن تیم را خالی کردند.
نظر شما درباره عملکرد رضا افتخاری به عنوان مدیرعامل باشگاه چه بود؟

به نظرم یکی از مدیرانی که خیلی خوب کار کرد آقای افتخاری بود. بله مثل این که در تشییع جنازه پدرشان حضور داشتند که از سمت مدیریت باشگاه برکنار شدند.

چهار مرتبه هم با الهلال عربستان بازی کردید؟

۴ بار با الهلال و تمام ستاره‌هایش بازی کردیم که ۳ بار برنده شدیم. در قطر، عمان و کویت آن‌ها را شکست دادیم و در ابوظبی با نتیجه ۱-۰ شکست خوردیم.

در مورد نحوه برکناری‌ وینفرید شفر از استقلال چه نظری دارید؟

خیلی بد بود. واقعا حق او نبود که این‌طور برکنار شود. شفر واقعا خیلی برای استقلال زحمت کشید. با دل و جان زحمت کشید.

یکی از اتفاقات ویژه دوران شفر پنالتی فرشید اسماعیلی بود. ماجرای آن پنالتی دقیقا چه بود؟

اصلا مشخص نشده بود که کدام بازیکن پنالتی بزند. کسی درباره پنالتی زدن حرف نزده بود. فقط مهدی رحمتی به منشا گفت چون تو پرسپولیس بودی، نگفت فرشید اسماعیلی بزند یا منشا نزند، واقعا آن‌جا در حق مهدی رحمتی اجحاف شد. همه جا گفتند رحمتی گفته منشا نزند و اسماعیلی بزند. رحمتی برای استقلال خیلی زحمت کشید.

با بازگشت به عقب درباره مرحوم پرویز دهداری صحبت کنید. ایشان چهره مهمی در تاریخ فوتبال ایران هستند.

آدم‌هایی مانند دهداری در گذشته بودند، مربیانی که خیلی دلسوز بودند. گذشته از تربیت خانوادگی، مربیان هم خودشان تربیت می‌کردند. واقعا به ما آموزش می‌دادند. یک روز در میدان انقلاب منتظر سرویس بودم، تیم ما سرویس داشت، آقای لارودی رسیدند و یک کشیده به گوش من زدند. به خودم گفتم چه شده که من را زدند؟ گفتم من که کاری نکردم، گفتند کفشت را خواباندی! پشت پایم زخم بود یکی از کفش‌ها را خوابانده بودم، نمی‌دانستم که این کار بدی است. این ضربه طوری بود که هنوز “گِز گِز” می‌کند. بعد از این که ازدواج کردم و پسردار شدم. دو پسر دارم، گفتم اگر بیایم خانه و ببینم پاشنه کفش خوابیده، همان چکی که خوردم را به شما می‌زنم! مربیان قدیم بچه‌ها را تربیت می‌کردند. آقای دهداری یکی از آن مربیان بود و با توجه به این که زحمت زیادی کشید اما خیلی به او بی‌رحمی شد. بعد از اینکه ۱۴ بازیکن انصراف دادند گفتند که تیم ملی نابود می‌شود ولی اولین تیمی که کویت را پس از انقلاب شکست داد، تیمی بود که آقای دهداری جمع کرده بود. من در آن بازی حضور داشتم. یک تیم جوانی بودیم که می‌گفتند شش‌ تا از کویت می‌خوریم. ایشان با آرامش صحبت می‌کرد. همیشه می‌گفت مملکت به این بزرگی ۲۰ بازیکن تیم ملی دارد، ۲ میلیون دکتر و ۳ میلیون مهندس دارد. هر شغلی بگویید بالای میلیون نفر در آن شاغل هستند ولی ۲۰ بازیکن ملی پوش دارد که شما جزو آن هستید. این گونه به ما انگیزه می‌دادند. یادم است قبل از برد کویت روز قبلش در سفارت بودیم که ظاهراً یک عملیاتی در جبهه شده بود و اخبار آن را متوجه شدیم. همان به ما انگیزه داد که به زمین برویم و در نهایت ۲-۱ برنده شدیم. مربیان قدیمی اکثرا مربی اخلاق بودند. آقای شاهرخی، آقای ابراهیمی، آقای لارودی و ناصرخان حجازی که با آن‌ها کار کردم مربی اخلاق بودند. برای مثال آقای لارودی که به من یاد دادند نباید کفشم را بخوابانم چون کار خوبی نیست.

اگر آقای دهداری امروز حضور داشتند می‌توانستند در فضای فعلی فوتبال با روش‌های آن زمان فعالیت کنند؟

بازیکنان امروز نمی‌پذیرند اما بازیکن همه چیز را می‌داند. اینکه چه کسی راست می‌گوید و واقعا صادقانه کار می‌کند. اگر مربیان قدیمی الان حضور داشتند بازیکنان آن‌ها را قبول داشتند با علم به این که بازیکنان فعلی مخالف سخت‌گیری هستند، نه اینکه مربیان الان سخت گیری نمی‌کنند ولی سخت‌گیری‌ها آن شکلی خریدار ندارد. مثلا شما آن زمان وقتی به رستوران می‌آمدید ۲۰ بازیکن تیم ملی غذا می‌خوردند ولی صدایی نمی‌شنیدید. اگر قاشق کسی به بشقاب می‌خورد طوری رفتار می‌کرد که کسی متوجه نشود از سوی او بوده. مثلا اگر از جایش بلند می‌شد طوری بود که صدایی ایجاد نشود.

در جام ملت‌های ۸۸ در تیم ملی حضور داشتید؟

نه، من در بنگلادش بودم. وقتی به بنگلادش رفتم از تیم ملی خط خوردم. این جمله که ۲۰ سال پیش گفتم، قبلا به لژیونرها وطن‌فروش می‌گفتند. وقتی می‌رفتید شما را وطن فروش خطاب می‌کردند. الان اما به آن‌ها لژیونر گفته می‌شود و برایشان بلیت می‌فرستند. بعد ما از فرودگاه که می‌رفتیم دیگر هیچکس از ما خبر نداشت تا یک شهری برسیم و نامه بنویسیم که آن‌ هم ۱۵ روز طول می‌کشید تا به ایران برسد. بعد جواب همان نامه یک ماه دیگر به دست‌مان می‌رسید. من ماه به ماه یادم است که در تراس خانه می‌نشستم تا پستچی نامه از ایران برایم بیاورد. از تهران که می‌رفتیم هیچ کس از ما خبر نداشت و ما هم از کسی خبر نداشتیم. الان بچه مان سرکوچه می‌رود نان بگیرد عکس و فیلم می‌گیرد که فلان چیز را بخرم یا نه. آن موقع من خودم خیلی احساساتی بودم، به من بچه ننه می‌گفتند. طاقت دوری نداشتم ولی رفتم و ۱۱ ماه بعد آمدم. الان برای بازی‌های ملی برای بازیکنان تیم ملی بلیت می‌گیرند که به ایران می‌آیند، بازی می‌کنند و با خانواده‌شان دیدار می‌کنند و دوباره می‌روند. ما ولی همین که رفتیم از تیم ملی خط خوردیم.

مجیدی واقعا شاهکار کرد. دیسیپلین، نظم و انضباط همه چیز سر جای خودش بود و تیم را بدون شکست قهرمان کرد. به نظرم در آینده هم از مجیدی در مربیگری بیش‌تر می‌شنویم. او بسیار موفق می‌شودشما بعد از آقای شفر با آقای مجیدی برای چند بازی همکاری کردید. دو سال بعد همان سرمربی قهرمان ایران شد. فرق بین این دو سال چه بود؟

انگیزه‌های سال اول بعد از شفر نشان می‌داد که مجیدی سرمربی بزرگی می‌شود و قهرمانی تیم استقلال پس از ۹ سال به نظرم با مدیریت آقای آجورلو و نظم و ترتیبی که مجیدی داشت با آن تیم متوسط. تیم ما متوسط بود. در بازی دوستانه پیش فصل مقابل تیم دانشجویان باختیم. همه می‌گفتند که ششم هم نمی‌شویم. مجیدی واقعا شاهکار کرد. دیسیپلین، نظم و انضباط همه چیز سر جای خودش بود و تیم را بدون شکست قهرمان کرد. به نظرم در آینده هم از مجیدی در مربیگری بیش‌تر می‌شنویم. او بسیار موفق می‌شود.

از جدایی فرهاد مجیدی خبر داشتید؟

نه، واقعا نمی‌دانستم. برای همین آن زمان که گریه می‌کرد من هم گریه کردم چون فکر می‌کردم برای قهرمان شدن اشک می‌ریزد. آن سال خیلی سختی کشیدیم ولی خستگی از تن‌مان خارج شد. اینکه شادی آن طرفداران را دیدیم خستگی واقعا بی‌معنی بود. آن رکورد پابرجاست. سال‌های سال پابرجا می‌ماند. شاید خود آقا فرهاد هم به ایران بیایند نتوانند آن رکورد را حفظ کنند. به شما قول می‌دهم آن رکورد جاودانه می‌شود.

چنین طرز فکری وجود داشت که برای سال دوم قهرمان نمی‌شوید؟

نه، چنین چیزی نبود. آن تیم می‌توانست تقویت شود و همانطور هم شد ولی مثلا با نظر مستقیم خود آقای مجیدی باید تیم تقویت می‌شد. تیم همه چیز داشت، امیرحسین حسین‌زاده یک بازیکن خیلی معمولی بود ولی دیدید که آمد و در استقلال فوتبالیست فوق العاده‌ای شد. رفتار مربی، به بازیکن انرژی می‌دهد. به نظر من از نظر محبوبیت بزرگ‌تر از مجیدی در استقلال وجود ندارد. هستند بزرگانی مانند آقایان روشن و جباری ولی در این سه دهه اخیر مجیدی را همه دوست دارند و خیلی زحمت کشیده است. وقتی بازیکن می‌بیند که سرمربی‌اش بزرگ است، این طور بازی می‌کند. ما هر شهرستانی که می‌رفتیم با محبوبیت مجیدی برای رفت و آمد داستان داشتیم.

به نظر شما جدایی ناگهانی مجیدی از استقلال و همچنین از تیم امید، یک امتیاز منفی نیست؟

به نظرم شاید فکر می‌کرد که در آینده این اتفاقات بیفتد و مدیریت دچار تحول شود که نتواند با مدیریت جدید کار کند. زمانی که آقای آجورلو بود استقلال دغدغه خیلی کمی داشت. به غیر از زمین تمرین انقلاب ورزشگاه آرارات هم داشتیم. کسی کاری به ما نداشت و همه چیز روتین انجام می‌شد. بعد از این که فولاد را شکست دادیم و پرسپولیس هم به سپاهان باخت، قهرمانی ما مسجل شد. در سه هفته پایانی هم حالا. به نظرم مجیدی می‌خواست پله‌های ترقی را طی کند و این یک پیشرفت در کارش بود که مربی ایرانی در کشور دیگری مربیگری کند. شاید از امارات هم به باشگاه اروپایی برود، بعید نیست.

سپس با ریکاردو ساپینتو کار کردید؛ واقعا او اخلاق نداشت؟

من با هر کسی کار کردم صادقانه در خدمت او بودم. با آقای مجیدی، شفر، کاظمی، مایلی کهن. وقتی می‌گفتم دستیار هستم، دستیار بودم و کمک سرمربی بودم. همه کار می‌کردم و به دنبال این که بخواهم جای کسی را بگیرم نبودم. ساپینتو را هم همه گونه حمایت می‌کردم. اگر دعوا و اختلافی هم بود از سرمربی‌ام دفاع می‌کردم. نمی توانستم پشت سرمربی خودم را خالی کنم. بعد یک اتفاقاتی می‌افتاد که او عصبانی بود. به نظرم کسی به او اطلاعات غلطی می‌داد که مثلاً یک نفر با تو بد است و دیدش کلا به آن آدم عوض می‌شد.

قبول دارید که ساپینتو در همه چیز اضافه‌کاری داشت؟ مثلا شکست در داربی که می‌گفتند عصبانیت او باعث باخت تیم شد.

بله؛ ولی ساپینتو خیلی آدم صادقی بود. یک روز بازیکنان می‌خواستند چون پول نگرفتند تمرین نکنند. گفت اگر من پول گرفته بودم به شما می‌گفتم تمرین نکنید ولی من هم پول نگرفته‌ام، بلند شوید! بازیکنان به تمرین آمدند و با دل و جان برای او کار کردند. همان که گفتم، بازیکنان‌ آدم‌ها را می‌شناسند، می‌داند که مربی و مدیرش چه کسانی هستند. بازیکنان الان خیلی باهوش هستند و اگر برای مربی جان می‌دهند بدانید که او مربی خیلی خوبی است.

بزرگترین سرمربی که به عنوان بازیکن یا دستیار با آن همکاری کردید؟

فنی‌ترین آن‌ها را می‌توانم بگویم. ناصرخان حجازی. به نظرم حجازی یک کاریزمایی داشت که آدم را می‌گرفت. در تجارت هم که ایشان مربی ما بودند و در استقلال هم همه کاره بودند. از آن آدم‌هایی بود که حرفش در گوش می‌نشست و نمی‌شد از گوش دیگر آن را دَر کنی. الان مثلا سرمربی با بازیکن حرف می‌زند و سرش را هم به نشانه تایید تکان می‌دهد اما این حرف را نمی‌شنود. اما ناصر حجازی آدمی بود که اگر حرفی می‌زد در مغز می‌نشست. حجازی آدم بسیار با معرفتی بود. باید از خانم حجازی تشکر کنم زیرا تنها کسی که بعد رفتن من از استقلال خسته نباشید گفت ایشان بود. هیچ کس از طرف باشگاه زنگ نزد.

در یک برهه فتح الله‌زاده قصد داشت ساپینتو را برکنار کند آیا به شما حرفی زده بود؟

بله آقای فتح‌الله‌زاده گفت که می‌خواهد ایشان را بردارد. البته بعد از این حرف تیم چند بازی پشت سر هم نتیجه گرفت و دیگر نمی‌شد سرمربی را تغییر داد.

من هیچ وقت اخلاق را با جام عوض نمی‌کنم چون در مکتب استقلال بزرگ شده‌ام و مربی‌ام ناصر حجازی بود. در استقلال همه دنبال اخلاق بودند و من این را از گذشته یاد گرفته‌ام.

حتی شایعه شده بود خود شما را هم می‌خواستند برکنار کنند؟

خود من را هم می‌خواستند بردارند اما ساپینتو اجازه نمی‌داد. در واقع حریف ایشان نمی‌شدند. می‌گفت به کادرم دست بزنید نمی‌مانم. یک زمانی نقطه قوت من این بود که شما ساکت و جلتلمن هستید بعدها شد این نقطه ضعف من و گفتند فلانی زیاد خوب است. شما هم مثل فلانی کنار زمین باشید. اگر فلانی بد است چرا من باید مثل او باشم. ما بیاییم بدها را خوب کنیم نه این که خوب‌ها را هم بد کنیم. من هیچ وقت اخلاق را با جام عوض نمی‌کنم چون در مکتب استقلال بزرگ شده‌ام و مربی‌ام ناصر حجازی بود. در استقلال همه دنبال اخلاق بودند و من این را از گذشته یاد گرفته‌ام. متاسفانه آدمهایی کنار تیم بودند که می خواستند نفرات خودشان را بیاورند و دنبال خراب کردن من بودند.

شما یک سال کنار ساپینتو بودید این اواخر گفتند ایشان دائم الخمر است؟

من چنین چیزی ندیدم. فکر می‌کنم آقای کریمی در ناراحتی و عصبانیت چنین حرفی را زده است. یک حرفی زده شد و چاپ شد و دیگر نتوانستند آن را جمع کنند.

چرا امسال کنار تیم حضور نداشتید؟

امسال کسی به من نگفت که هستید یا خیر. من بعد از این که مسابقات تمام شد گوشی‌ام را ۲۰ روز خاموش کردم و به خارج رفتم. پس از بازگشتم باز هم کسی نگفت که بیا یا نیا .آدمی هم نبودم که بدون تماس به تمرین بروم در واقع آویزان نبودم. بعد از مدتی کاندیدای سرپرستی را شنیدم که سامره در نهایت عهده‌دار این پست شد که به او زنگ زدم و تبریک گفتم.

برکناری‌تان ربطی به این موضوع نداشت که دو تا خبرنگار را از جم سوار اتوبوس تیم نکردید؟

در حال بازگشت از جم بودیم که سمیعی زنگ زد و گفت دو تا خبرنگار که فکر کنم برای وزارت ورزش هم بودند را سوار کن که گفتم اصلا چنین کاری را انجام نمی‌دهم. پسر من بعد از یک بازی در ورزشگاه آزادی داخل تونل بود. فکر می‌کرد او را سوار اتوبوس می‌کنم و به داخل هتل می‌برم . شاید باور نکنید به او گفتم پیاده بیا تا هتل آن‌جا سوار ماشین می‌شویم و برمی‌گردیم؛ گفت تاریک است گفتم اشکالی ندارد. من پسرم را سوار اتوبوس نکردم. حتی اسم آن خبرنگارها را نمی‌دانستم.

سرپرستی در استقلال سخت‌تر است یا مربیگری؟

سرپرستی. من ۱۱ شب فیلمش را دارم هیچ کس هم نمی‌داند. پلاستیک روی زمین می‌کشیدم باران می‌آمد. هواشناسی گفته بود هوا نیمه ابری است. شبانه رفتم با کامرانی مجموعه انقلاب نیسان گرفتیم کاورها را بردیم ورزشگاه آرارات خودم با کارگرها کاور را روی زمین انداختیم. یک بار حتی خودم زمین را غلتک زدم که فرهاد فهمید و خیلی ناراحت شد و گفت چرا چنین کاری را انجام دادی که گفتم می‌خواهم تیم نتیجه بگیرد. من ۹ صبح می‌رفتم تمرین تا چند ساعت بعد از تمرین هم انجام بودم.

دوره مدیریت آجورلو ۵ تا ماشین دادند اما شما که سرپرست تیم بودید با تاکسی رفت و آمد می‌کردید؟

یک بار به من گفتند پول‌هایی را با تاکسی تردد کردی را فاکتور بیاور که گفتم من خجالت می‌کشم به راننده بگویم این فاکتور را مهر کن. در آن باشگاه خیلی ماشین آمد و رفت اما یکی از آن‌ها را به من ندادند. با آن که می‌دانستند ماشین ندارم. در استقلال نه وام گرفتم نه ماشین و صادقانه کار کردم. الان هم مثل زمانی که روی نیمکت هستم استرس دارم. بعد رفتنم خیلی از همین بازیکنان زنگ زدند حتی خود ساپینتو خسته نباشید گفت.

ساپینتو همیشه به من می‌گفت تو باید مدیرعامل باشی. مدیرها پول ندارند تو هم نداری

قبول دارید ساپینتو خیلی مدیریت‌پذیر نبود؟

ساپینتو همیشه به من می‌گفت تو باید مدیرعامل باشی. مدیرها پول ندارند تو هم نداری پس تو مدیرعامل شو. حرف تنها کسی را که گوش می‌کرد من بودم. حتی یک بار که کنار زمین بود و درگیر شد دنده من آسیب دید و دو هفته درد داشتم حتی وقتی فهمید معذرت‌خواهی کرد. شفر هم مظلوم بود در فرودگاه امام به او گفتند ممنوع الخروج هستید فقط نگاه کرد.

استقلال نکونام را چطور ارزیابی می‌کنید؟

نمی خواهم راجع به استقلال صحبت کنم چون احساس می‌کنم نیاز به آرامش دارد. دوست ندارم قبل و بعد از بازی در مورد تیم مصاحبه کنم.

با امیرقلعه نویی می‌توانیم در جام ملت‌های آسیا نتیجه بگیریم؟

روز اولی که کی‌روش آمد من مربی تیم ملی امید بودم. ایشان از فرودگاه مستقیم به تمرین امید آمد. از همان زمان اعتقاد داشتم رفتن به جام جهانی هنر نیست چون از آسیا خیلی تیم‌ها به جام جهانی صعود می‌کنند. ما الان نزدیک به ۵۰ سال است که جام ملت‌ها را نگرفته‌ایم . به نظرم با لیاقت‌ترین فرد برای نیمکت تیم ملی انتخاب شد. قلعه‌نویی الان هم پخته شده و هم با تجربه است. تیم‌های آسیایی خیلی قوی شده‌اند اما ما هم بازیکنان بزرگی داریم و تلاش می‌کنیم. برای قلعه‌نویی آرزوی موفقیت می‌کنم و امیدوارم این طلسم ۵۰ ساله را بشکند. به تیم ملی خوشبین هستم. با هم هم‌بازی بودیم اما هیچ وقت با هم کار نکردیم. در این چند سال نشان داد در مربیگری چه قدر توانمند است. او فوتبال آسیا را کامل می‌شناسد.

می‌گویند قلعه‌نویی ورژن به‌روز شده علی پروین است؟

درست است. من با پروین کار نکردم. من سرباز نیروی هوایی بودم ایشان با یکی از فرماندهان قرار داشت. یک بی ام و داشت بعضی از موقع‌ها من را سوار می‌کرد و می‌رساند.

چه آینده‌ای را برای فوتبال ایران متصور هستید؟

فوتبال ما در حال پیرشدن است. بازیکنان به خاطر پول زیاد اشباع شده‌اند و انگیزه ندارند. این باعث نگرانی است.

بزرگ‌ترین حسرت‌تان در فوتبال؟

می‌توانستم در پکن ۹۰ باشم. در جام ملت‌های آسیا ۱۹۸۴ باشم حتی انتخاب هم شده بودم. بعدها ناصر ابراهیمی گفت اشتباه کردم شما را خط زدم. رفتم کیهان ورزشی خریدم پیوست داشت دیدم خطم زده‌اند. یک بازیکنی را که با تجربه بود جای من بردند.

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در print

لینک کوتاه خبر:

http://mahallehman.ir/?p=10126

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: